مناظره

دفاع از حقانیت اسلام ناب محمدی

دفاع از حقانیت اسلام ناب محمدی

احتجاجی در بیان گسترش اصول عقاید حقه شیعه بر سایر ادیان و فرق نوظهور

پیوندها

رفع شبهات پیرامون فضایل امیر المؤمنین علیه السلام

 

بسم الله الرحمن الرحیم
 
آقای غضبانی:
با عرض سلام خدمت شما بینندگان گرامی ، درخدمت شما هستیم با سلسله مباحثی که در پاسخ به شبهات وهابیت ارائه میشود و امشب مناسبت عظیمی است که در فضائل امیرالمؤمنین وارد شده است و قضیه ردّ الشمس است و لذا از کارشناسان محترم برنامه حجة الاسلام و المسلمین آقای ابوالقاسمی و حجۀ الاسلام و المسلمین آقای یزدانی دعوت کردیم که از ایشان در این زمینه استفاده کنیم . از نظر شیعه در مسجد فضیخ است ردّ الشمس رخ داده و طبق روایت مشهور آنجاست و ردّ الشمسی است که بعد از پیامبر اکرم در زمان خلافت امیرالمؤمنین بعد از جنگ نهروان برای حضرت اتفاق افتاده است . سه مکان مقدس است که اولی مشهور است که در آنجا ردّ الشمس صورت گرفته است و دومی هم روایات شیعه بود و سومی هم بعد از جنگ نهروان برای حضرت رخ داده . امشب سالروز ردّ الشمس دوم است که در حلّه بابل صورت گرفته است . این بحث باید از زوایای مختلف بررسی شود ، آیا داستان ردّ الشمس مخصوص اولیاء است و آیا اولیاء الهی قبل از اسلام چنین کرامت و معجزه ای داشتند ؟

آقای یزدانی:
ردّ الشمس در اسلام دو بار برای امیرالمؤمنین اتفاق افتاده است که یک بار در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده که با دعای رسول خدا و طبق برخی از روایات با دعای خود امیرالمؤمنین خورشید دوباره برگشت و ردّ الشمس اتفاق افتاد . داستان از این قرار است که چون امیرالمؤمنین به احترام رسول خدا که سر ایشان روی پای حضرت بود و خوابیده بود صبر کرد و هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیدار شدند سؤال کرد که آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ که حضرت علی فرمود نمیخواستم که شما را بیدار کنم که اذیت شوید و نماز عصر را هنوز نخواندم و نزدیک غروب بود و نزدیک بود که نماز قضاء شود و وقت فضیلت نماز عصر گذشته بود وقتی که رسول خدا این جریان را شنید دعا کردند و طبق برخی از روایات به امیرالمؤمنین فرمودند که دعا کن که دعا کردند و خداوند با دعای رسول خدا و دعای امیرالمؤمنین خورشید را به جایی که فضیلت نماز عصر بود برگرداند و امیرالمؤمنین نماز عصر را خواند و بعد از آن روال طبیعی خود را ادامه داد . این فضیلت یکی از برترین فضائل امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السلام است که شیعه و سنی آن را با سندهای صحیح نقل کردند و برخی از بزرگان اهل سنت آن را از فضائل بزرگ امیرالمؤمنین شمردند که امیرالمؤمنین بخاطر اینکه یک مستحب کوچکی از او و یک فضیلتی از او فوت شده بود رسول خدا بخاطر آنکه آن را تدارک ببیند و امیرالمؤمنین بتواند آن را دارا شود و انجام دهد و آن ثواب کوچک را ببرد تمام عالم را بهم میریزد و خورشید را به جایی می برد که امیرالمؤمنین بتواند آنکار را انجام دهد . ابوالمُحاسن حنفی ( متوفی 803 ) از بزرگان اهل سنت درباره ارزش این فضیلت می گوید که این از بزرگترین علامت های پیامبر است که نبوت ایشان را ثابت می کند که در عالم تکوین تصرف می کند و خورشید را برمی گرداند و وقتی که عصر به آن جایی رسیده بود که نزدیک بود غروب شود و غلیظ شده بود خداوند با دعای پیامبر ، امیرالمؤمنین را از این کار را نجات داد چون علی از پیامبر اطاعت میکرد و نزد خداوند کرامت داشت در این روایت قدر و منزلت امیرالمؤمنین و ارزش بالای او نزد خداوند ثابت می شود .
المعتصر من المختصر من مشکل الآثار ـ جلد 1 ـ صفحه 10
صالحی شامی هم در مورد این روایت سخن زیاد گفته است و از زبان آقای إبن سید الناس که از علماء اهل سنت شعر جالبی را نقل کرده است :
وَقَفَت لَهُ شَمسُ النَّهَارِ کِرَامَة                        کَمَا وَقَفَت شَمسُ النَّهَارِ لِیُوشَعَ
وَ رُدَّت  عَلَیهِ بَعدُ شَمسِ غُرُوبَهَا                     وَ هَذَا مِنَ الإِتقَانِ أَعظَمُ مُوقِعاً
 یعنی: خورشید بخاطر کرامتی که امیرالمؤمنین داشت متوقف شد همانطور که برای یوشع بن نون اتفاق افتاده بود .
سبل الهدی و الرشاد ـ جلد 9 ـ صفحه 434
این یک ردّ الشمسی است که در زمان رسول خدا اتفاق افتاد . مرتبه دوم در زمان بازگشت از جنگ نهروان بود که امیرالمؤمنین علیه السلام در منطقه بابل یا حلّه امروزی رسید و چون خواندن نماز برای امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب در آنجا جایز و مشروع نبود امیرالمؤمنین به بقیه فرمود که اگر شما میخواهید در این جا نماز بخوانید چرا که برای من نماز در اینجا جایز نیست و به سرعت از انجا خارج شد و در این زمان وقت فضیلت نماز عصر گذشت و بعد امیرالمؤمنین در آنجا ردّ الشمس کرد که این هم یکی از معجزات امیرالمؤمنین است که شیعه و سنی نقل کرده است و امشب هم سالروز همین کرامت و معجزه است .
جریان دوم در کتب مختلف چهار سند مختلف دارد و شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در من لا یحضر الفقیه آورده است که « رُوِیَ عَنْ جُوَیْرِیَةَ بْنِ مُسْهِرٍ أَنَّهُ قَالَ أَقْبَلْنَا مَعَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام مِنْ قَتْلِ الْخَوَارِجِ حَتَّى إِذَا قَطَعْنَا فِی أَرْضِ بَابِلَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ نَزَلَ النَّاسُ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ هَذِهِ أَرْضٌ مَلْعُونَةٌ قَدْ عُذِّبَتْ فِی الدَّهْرِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ مَرَّتَیْنِ وَ هِیَ تَتَوَقَّعُ الثَّالِثَةَ وَ هِیَ إِحْدَى الْمُؤْتَفِکَاتِ » میگوید که با امیرالمؤمنین از جنگ نهروان برمیگشتیم که به منطقه بابل رسیدیم که امیرالمؤمنین در آنجا فرود آمد و مردم هم فرود آمدند و امیرالمؤمنین فرمودند که ای مردم این منطقه ملعونه است و سه بار اقوامی در این منطقه عذاب شدند « وَ هِیَ أَوَّلُ أَرْضٍ عُبِدَ فِیهَا وَثَنٌ وَ » این اولین جایی است که بت پرستی از اینجا رواج پیدا کرده است « إِنَّهُ لَا یَحِلُّ لِنَبِیٍّ وَ لَا لِوَصِیِّ نَبِیٍّ أَنْ یُصَلِّیَ فِیهَا » برای هیچ پیامبری و هیچ وصی پیامبری جایز نیست که در این منطقه نماز بخواند « فَمَنْ أَرَادَ مِنْکُمْ أَنْ یُصَلِّیَ فَلْیُصَلِّ فَمَالَ النَّاسُ عَنْ جَنْبَیِ الطَّرِیقِ یُصَلُّونَ وَ رَکِبَ هُوَ علیه السلام بَغْلَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ مَضَى » بعد امیرالمؤمنین فرمودند هر کس دوست دارد در اینجا نماز بخواند و اکثر مردم شروع به نماز خواندن کردند ولی امیرالمؤمنین سوار قاطر رسول خدا شد و از انجا گذشت « قَالَ جُوَیْرِیَةُ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَتَّبِعَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَ لَأُقَلِّدَنَّهُ صَلَاتِیَ الْیَوْمَ فَمَضَیْتُ خَلْفَهُ فَوَ اللَّهِ مَا جُزْنَا جِسْرَ سُورَاءَ حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ » من به دنبال حضرت راه افتادم تا از نماز امیرالمؤمنین تقلید کنم و بدنبال حضرت رفتم تا جایی که اینقدر راه رفتم تا اینکه خورشید داشت مخفی میشد و وقت نماز گذشته بود « فَشَکَکْتُ فَالْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا جُوَیْرِیَةُ أَ شَکَکْتَ فَقُلْتُ نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ » من در علی ابن ابیطالب شکّ کردم پس حضرت به من توجه کرد و گفت که ای جویریه آیا به من مشکوک شدی گفتم به ای امیرالمؤمنین شک کردم « فَنَزَلَ علیه السلام عَنْ نَاحِیَةٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَامَ فَنَطَقَ بِکَلَامٍ لَا أُحْسِنُهُ إِلَّا کَأَنَّهُ بِالْعِبْرَانِیِّ » امیرالمؤمنین در جایی ایستاد و شروع به وضو گرفتن کرد و حرفهایی با خداوند زد که من نفهمیدم و گویا که به عبرانی صحبت می کرد « ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ فَنَظَرْتُ وَ اللَّهِ إِلَى الشَّمْسِ قَدْ خَرَجَتْ مِنْ بَیْنِ جَبَلَیْنِ لَهَا صَرِیرٌ » بعد من را برای نماز خواست و اذان گفت و دیدم که خورشید از بین دو کوه با سر و صدای فراوان بیرون آمد « فَصَلَّى الْعَصْرَ وَ صَلَّیْتُ مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغْنَا مِنْ صَلَاتِنَا عَادَ اللَّیْلُ کَمَا کَانَ » نماز عصر را خواندیم وقتی که تمام شد دوباره شب شد و به همان روال طبیعی خود گذشت « فَالْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ یَا جُوَیْرِیَةَ بْنَ مُسْهِرٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ وَ إِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِاسْمِهِ الْعَظِیمِ فَرَدَّ عَلَیَّ الشَّمْسِ » امیرالمؤمنین توضیح دادند که ای جویریه خداوند گفته که من را به اسم اعظمم بخوانید و من هم خداوند را به اسم اعظمش خواندم پس خورشید را برای من برگرداند . یعنی امیرالمؤمنین اسم اعظم را یاد داشته است و از این روایت فهمیده می شود .
من لا یحضره الفقیه ـ جلد 1 ـ صفحه 204
حال آیا قبل از اسلام هم سابقه داشته است ؟ بله در کتب شیعه و سنی در این باره است که در زمان یوشع بن نون علیه السلام که وصی حضرت موسی بوده این اتفاق افتاده است . روز جمعه ای بود که حضرت یوشع بن نون در فلسطین و یا در اریها و یا در بیت المقدس می جنگیدند و همه مناطق را فتح کردند و یکی از مناطق باقی ماند و همه جا را محاصره کرده بودند و قصد وارد شدن داشتند و روز جمعه هم نزدیک به تمام شدن بود و چون روز شنبه جنگیدن برای بنی اسرائیل جایز نبود و غروب روز جمعه نزدیک بود حضرت یوشع دعا کرد که خدایا روز جمعه را طولانی کن تا من بتوانم جنگم را تمام کنم و پیروز شوم چون اگر شنبه می شد، شکست دادن دشمن سخت بود و خداوند به درخواست حضرت یوشع جواب مثبت داد و خورشید را مدتی بدون حرکت نگه داشت و یا زمین و منظومه شمسی را بدون حرکت نگه داشت تا ایشان بر دشمن پیروز شد و آنها را ریشه کن کرد .
مسند احمد ـ جلد 2 ـ صفحه 325 ـ حدیث 8298
« عَن آَبِی هُرَیرَۀ قَالَ قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إِنَّ الشَّمسَ لَن تُحبَس عَلَی بَشَرٍ إِلاَّ لِیُوشَع لَیَالِیَ سَارَ إِلَی بَیتِ المُقَدَّس » خورشید برای هیچکسی حبس نشده است مگر برای یوشع که در شب هایی که می خواست بیت المقدس را فتح کند این جریان اتفاق افتاد .
همین روایت را بسیاری از علماء اهل سنت نقل کردند ، ابن کثیر دمشقی سلفی در البدایۀ و النهایۀ جلد 6 صفحه 79 میگوید « وَ قَد ثَبَتَ فِی الصَّحِیحِ أَنَّهَا رُدَّت لِیُوشَع بن نون » و در صحیح ثابت شده است که خورشید برای یوشع ساکن شد . در جاهای دیگر هم می گوید « وَ هُوَ عَلَی شَرطِ البُخَارِی » این روایت شرائط بخاری را هم دارد .
البدایۀ و النهایۀ ـ جلد 1 ـ صفحه 323
بسیاری از علماء اهل سنت همین قضیه را نقل کردند پس جریان ردّ الشمس قبل از رسول خدا حداقل برای یوشع بن نون قطعاً اتفاق افتاده است و برای حضرت سلمیان هم گفتند که طبق آیه ای که در قرآن است اتفاق افتاده ولی اختلافی است و عده ای پذیرفتند و دیگرانی هم رد کردند و چون قطعی نبود ما آن را مطرح نمی کنیم .

آقای غضبانی:
خود این جریان ردالشمس که در زمان پیامبر اکرم اتفاق افتاده است کیفیت سندش در منابع شیعه به چه صورت است ؟

آقای ابوالقاسمی:
اولا باید عرض کنم که همانطور که گفته شد مسجدی در مدینه منوره بنام مسجد فضیخ است که مشهور است و در روایات صحیح السند شیعه آمده که این جریان در این مسجد رخ داده است اما علماء اهل سنت هم به این مطلب اذعان کردند اگر چه اکنون مکان دیگری بنام مسجد رد الشمس مشهور است ولی در واقع همان مسجد فضیح یا مسجد بنی غریزه بوده است .  سمهودی شافعی در خلاصۀ الوفاء باخبار دار المصطفی جلد 1 صفحه 265 میگوید که در باب مسجد فضیح گذشت که ردّ الشمس در مسجد فضیخ صورت گرفته است . اما راجع به روایاتی که از کتب شیعه درباره این ماجرا که اشکالات فراوانی را رفع میکند و یکی از آنها روایت صدوق است که با سند صحیح نقل شده است که در من لا یحضره الفقیه جلد 1 صفحه 203 حدیث 610 است و روایت دیگری را با سند موثق مرحوم کلینی در رفوع کافی جلد 4 صفحه 561 نقل کرده است که «  عَنْ عَمَّارِ بْنِ مُوسَى قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَسْجِدَ الْفَضِیخِ فَقَالَ یَا عَمَّارُ تَرَى هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ » عمار ساباطی می گوید من و امام باقر علیه السلام به مسجد فضیح رفیتم و امام باقر علیه السلام فرمودند که ای عمار آیا این تکه چوب را می بینی ؟ گفتم بله ، « قَالَ کَانَتِ امْرَأَةُ جَعْفَرٍ الَّتِی خَلَفَ عَلَیْهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَاعِدَةً فِی هَذَا الْمَوْضِعِ وَ مَعَهَا ابْنَاهَا مِنْ جَعْفَرٍ فَبَکَتْ » فرمودند که همسر جعفر یعنی اسماء بنت عمیس این جا نشسته بود و فرزندان او هم اینجا بودند و شروع به گریه کرد « فَقَالَ لَهَا ابْنَاهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّهْ قَالَتْ بَکَیْتُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالا لَهَا تَبْکِینَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا تَبْکِینَ لِأَبِینَا » فرزندانش از او از علت گریه اش سؤال کردند ؟ او گفت که من در این جا به یاد امیرالمؤمنین افتادم و گریه کردم ، گفتند که برای جعفر گریه نمی کنید ولی برای امیرالمؤمنین گریه میکنید ؟!! « قَالَتْ لَیْسَ هَذَا هَکَذَا وَ لَکِنْ ذُکِرْتُ حَدِیثاً حَدَّثَنِی بِهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی هَذَا الْمَوْضِعِ فَأَبْکَانِی قَالا وَ مَا هُوَ قَالَتْ کُنْتُ أَنَا وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ فَقَالَ لِی تَرَیْنَ هَذِهِ الْوَهْدَةَ قُلْتُ نَعَمْ » فرمود که قضیه این نیست که من بخواهم شما را به یاد امیرالمؤمنین بیاندازم ولی در اینجا بودیم که امیرالمؤمنین برای من روایتی از پیامبر اکرم نقل کرد ( پس اسماء میگوید من روایت را از خود امیرالمؤمنین نقل میکند ) «قَالَ کُنْتُ أَنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَاعِدَیْنِ فِیهَا إِذْ وَضَعَ رَأْسَهُ فِی حَجْرِی ثُمَّ خَفَقَ حَتَّى غَطَّ وَ حَضَرَتْ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَکَرِهْتُ أَنْ أُحَرِّکَ رَأْسَهُ عَنْ فَخِذِی فَأَکُونَ قَدْ آذَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم حَتَّى ذَهَبَ الْوَقْتُ وَ فَاتَتْ » من و پیامبر اکرم در اینجا نشسته بودیم که حضرت سر مبارک را روی دامن من گذاشته بودند و خالت خواب به ایشان دست داد که در واقع نزول وحی بوده است و من نخواستم که حضرت اذیت شوند تا اینکه وقت فضیلت از دست رفت تا اینکه نماز از من فوت شد « فَانْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ یَا عَلِیُّ صَلَّیْتَ قُلْتُ لَا قَالَ وَ لِمَ ذَلِکَ قُلْتُ کَرِهْتُ أَنْ أُوذِیَکَ قَالَ فَقَامَ وَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ مَدَّ یَدَیْهِ کِلْتَیْهِمَا وَ قَالَ اللَّهُمَّ رُدَّ الشَّمْسَ إِلَى وَقْتِهَا حَتَّى یُصَلِّیَ عَلِیٌّ فَرَجَعَتِ الشَّمْسُ إِلَى وَقْتِ الصَّلَاةِ حَتَّى صَلَّیْتُ الْعَصْرَ ثُمَّ انْقَضَّتْ انْقِضَاضَ الْکَوْکَبِ » پیامبر اکرم از من پرسیدند که آیا نماز خوانده ای ؟ گفتم نه دوست نداشتم که شما را اذیت کنم ، پس بلند شدند و فرمودند که خدایا علی در حال عبادت تو بود که اینکار را انجام داد و بعد هم خورشید برگشت و حضرت نماز خود را خواندند . در روایتی که شیخ صدوق در من لا یحضر الفقیه نقل کرده بود آمده که « ثُمَّ طَلَعَتْ بَعْدَ مَا غَرَبَتْ وَ لَمْ یَبْقَ جَبَلٌ وَ لَا أَرْضٌ إِلَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ حَتَّى قَامَ عَلِیٌّ علیه السلام فَتَوَضَّأَ وَ صَلَّى ثُمَّ غَرَبَت » همه جا را روشن کرد . مرحوم شیخ مفید از اسماء نقل کردند که نکته جالبی دارد رسول خدا فرمودند « أَ فَاتَتْکَ صَلَاةُ الْعَصْرِ فَقَالَ لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أُصَلِّیَهَا قَائِماً لِمَکَانِکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ » آیا نماز عصر تو فوت شده است ؟ حضرت علی فرمودند که یا رسول الله من نتوانستم ایستاده نماز بخوانم چون شما اینجا بودید « وَ الْحَالَةِ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا فِی اسْتِمَاعِ الْوَحْیِ » در حالی که شما در حال دریافت وحی بودید ، امیرالمؤمنین نماز عصر را با حال اشاره خواندند . پس اینکه ادعا می کنند که نماز حضرت قضاء شده است در این روایت این را انکار می کند و روشن می کند که حضرت نمازشان را با ایماء و اشاره خواندند .
این روایت در کتب شیعه آمده است که قطعاً صحیح است و این روایات تفصیل ماجرا است و اگر بصورت خلاصه بخواهیم نقل کنیم شاید حدود 20 روایت در این زمینه باشد .

آقای غضبانی:
این روایت در منابع اهل سنت چگونه است ؟

آقای یزدانی:
ردّ الشمس اول آنقدر مشهور است که حتی می توان در این باره ادعای تواتر کرد و حتی برخی از علماء اهل سنت در این باره کتاب های مستقلی نوشتند و همانطور که درباره حدیث غدیر نوشتند . مثلاً ابوبکر وراق در کتابی بنام من روی ردّ الشمس ، ابوالحسن شازان فضیلی در کتاب ردّ الشمس ، حافظ ابوالفتح محمد بن حسین ازدی موصلی در کتابی بنام الفصل الثانی بعد باب المئة به این موضوع پرداخته است ، حاکم حسکانی که کتابی به نام مسألة فی التصحیح ردّ الشمس ، ابوعبد الله الجعل الحسین ابن علی البصری در کتابی بنام جواز ردّ الشمس ، اخطب خوارزمی در کتاب رد الشمس لامیرالمؤمنین و آقای الحسنی النقیب در کتابی بنام الطرق الحدیث ردّ الشمس لعلی و همچنین سیوطی متوفی 911 عالم مشهور اهل سنت هم کتابی بنام کشف اللفظ عن حدیث ردّ الشمس این مطلب را نقل کرده است . صالحی شامی در کتاب مذیل اللفظ عن حدیث ردّ الشمس مفصلاً درباره این روایت صحبت کرده است و سندهای آن را تصحیح کرده و هر شبهه ای که ابن تیمیه و ابن جوزی دارند را رد میکند و به آنها پاسخ می دهد . این ها از علماء اهل سنت هستند که این روایت در کتب مستقل نقل می کنند که اگر تواتر را ثابت نکند شهرت را ثابت می کند . طحاوی در شرح مشکل الآثار جلد 3 صفحه 94 حدیث شماره 92 و طبرانی در کتاب المعجم الکبیر جلد 24 صفحه 144 حدیث 382 روایتی را نقل می کند که اسماء بنت عمیس نقل کرده که رسول خدا علی ابن ابیطالب را برای کاری فرستاده بود و وقتی که برگشت رسول خدا نماز عصر را خوانده بود و بعد رسول خدا سرش را روی پای حضرت علی گذاشت و به خواب رفت و علی ابن ابیطالب آن حضرت را بیدار نکرد و وقتی که رسول خدا بیدار شد خطاب به خداوند گفت که خدایا این علی به خاطر پیامبرت نماز نخوانده و خودش را در این جا محبوس کرده است خورشید را برای او برگردان . بزرگان اهل سنت سند این روایت را تصحیح کردند ، هیثمی از بزرگان تاریخ اهل سنت میگوید « رَوَاهُ طَبَرَانِی بِأَسَانِیدٍ وَ رِجَالُ أَحَدُهَا رِجَالُ الصَّحِیحِ » طبرانی این روایت را با سندهای مختلفی نقل کرده و یکی از سندهای آن از سندهای صحیح بخاری است .
مجمع الزوائد ـ جلد 8 ـ صفحه 297
ابن حبان بسطی شافعی درباره همین دو روایتی که از طبرانی و طحاوی نقل شده می گوید این دو حدیث ثابت و قطعی است و راویان آن ثقه هستند .
الثقات ـ جلد 1 ـ صفحه 15
سیوطی در الخصائص الکبری جلد 2 صفحه 137 می گوید: « أَخرَجَ إِبن مُندَل وَ إِبنُ شَاهِین وَ الطَّبَرَانِی بِأَسَانِیدٍ بَعضُهَا عَلَی شَرطِ الصَّحِیحِ » ابن مندل و ابن شاهین و طبرانی این روایت را با سندهایی نقل کردند که برخی از سندهای آن شرائط بخاری را دارد . سیوطی می گوید که برخی از سندهای این روایت شرائط صحیح بخاری را دارد . ابن حجر عسقلانی در فتح الباری این روایت را می آورد و می گوید « رَوَاهُ الطحاوی و الطبرانی فِی الکَبِیرَ وَ الحاکم و البیهقی فِی الدَّلَائِل عَن أَسمَاء بِنت عُمَیس أَنَّهُ دَعَی  ... وَ قَد أَخطَأ إبن جوزی بِإِیرَادَهُ لَهُ فِی المُوضُوعَات » ابن جوزی که این روایت را در الموضوعات جزء روایات جعلی آورده اشتباه کرده است « وَ کَذَا إِبن تِیمیه فِی کِتَابِ الرَّد عَلَی الرَّوَافِض فِی زَعمِ وَضعِهِ وَالله أَعلَم » و همچنین ابن تیمیه در کتاب ردّ بر رافضیها گفته این روایت جعلی است اشتباه کرده است . ابن جوزی و ابن تیمیه که هر دو از دشمنان اهل بیت هستند و در نقد ایشان ید طولانی دارند این روایت را تضعیف کردند و این حجر گفته که این دو اشتباه کردند .
فتح الباری شرح صحیح البخاری ـ جلد 1 ـ صفحه 221
همچنین قرطبی هم درباره این روایت مفصل صحبت کرده است و گفته که فصل دوم درباره نگه داشتن خورشید که نشانه ای برای رسول خدا و نشانه صدق نبوت آن حضرت است و ائمه و پیشوایان و عادلان از ما نقل کردند که رسول خدا در حال دریافت وحی بود که سرش در دامان علی ابن ابیطالب بود و ... . قرطبی از بزرگان تاریخ اهل سنت است در کتابی که در دفاع از اسلام و ردّ نصاری نوشته شده است در جلد 1صفحه 350 نقل کرده که معجزات رسول خدا را آورده است و این را از معجزات رسول خدا می داند . بدر الدین عینی هم روایت را نقل کرده و گفته که طحاوی این روایت را نقل کرده و بعد می گوید « وَ کَانَ أحمد بن صالح یَقُولُ لاَ یَنبَغِی لِمَن سَبِیلُهُ أَلعلِم أَن یَتَخَلَّفَ أَن حِفظِ هَذِهِ الرِوَایَة » کسی که اهل علم است برایش شایسته نیست که این روایت را حفظ نکند « لِأَنَّهُ مِن أَجَلِّ عَلاَمَاتِ النُّبُوَّة » زیرا این روایت از بزرگ ترین علامات نبوت حضرت رسول خدا است و حدیث هم از نظر سندی متصل است و هم تمام راویانش ثقه هستند و اشکال ابن جوزی اصلاً قابل توجه نیست .
عمدة القاری شرح صحیح بخاری ـ جلد 15 ـ صفحه 43
انصاری اندلسی در التذکرة بأحوال الموتی و أمور الآخرة صفحه 14
می گوید: « إِنَّهُ حَدِیثٌ ثَابِت » . قاضی عیاض از بزرگان اهل سنت است که خیلی به این روایت تأکید کرده است و می گوید این دو حدیث ثابت است و قطعی است و تمام روایان آن هم ثقه هستند .
الشفی فی تعریف حقوق المصطفی ـ جلد 1 ـ صفحه 215
مناوی یکی از بزرگان اهل سنت است که می گوید ابن جوزی که این روایت را در روایات غلط آورده اشتباه کرده است .
فیض الغدیر ـ جلد 5 ـ صفحه 440
حزّمی شافعی میگوید طحاوی در مشکل الآثار این روایت را با دو سند صحیح نقل کرده است .
حقائق الانوار ـ جلد 1 ـ صفحه 145
سبط بن جوزی نوه ابوالفرج جوزی است که اول حنبلی مذهب بود و بعد حنفی شد که مفصل درباره حدیث ردّ الشمس صحبت می کند و بعد هم خودش سؤال طرح می کند و می گوید که اگر از تو بپرسند که پدر بزرگت این حدیث را در کتاب الموضوعات آورده است و آن را ردّ کرده نظر تو چیست ؟ حرف جدّ من که گفته این روایت جعلی است ادعای بدون دلیل است چرا که این روایت را از علماء عالم و ثقه نقل کردیم و هیچ اشکالی در آنها نیست و کسانیکه این روایت را نقل کردند همه ثقه هستند و جد من که گفته این روایت را ابن عبده جعل کرده از روی گمان گفته است و از روی قطع و یقین نگفته است .
تذکرة الخواص ـ صفحه 54
دیگر علماء اهل سنت هم درباره این روایت مفصلاً صحبت کردند و این روایت اگر متواتر نباشد مشهور است .

آقای غضبانی:
علماء اهل سنت این روایت را در کتب خود آوردند و برخی از آنها اشکالاتی به این روایت کردند اگر امکان دارد این اشکالات را برای ما بیان کنید و به آنها پاسخ بدهید ؟

آقای ابوالقاسمی:
تقریباً 9 یا 10 اشکال به این روایت گرفتند و ابن تیمیه و ابن جوزی طبق عادت همیشگی خودشان اشکالاتی را به فضائل امیرالمؤمنین کردند . اشکال اول : این است که ابن جوزی و عقیلی گفتند که این روایت جعلی است و ابن عقده را متهم کردند به اینکه این روایت را از خودش جعل کرده است و ما پاسخ را از مذیل اللفظ عن حدیث ردّ الشمس صالحی شامی بیان می کنم که در صفحه 47 این کتاب روایت را مطرح می کند و در فصل دوم در ردّ اشکالاتی که بر ضدّ این روایت است آورده که اولین اشکال این است که به راویان این روایت گرفتند و خودش در پاسخ می گوید این راوی که شما آن را تضعیف کردند راوی مسلم است و سفیان ثوری آن را تصدیق کرده است و ابن معین و غیر او توصیف کردند و احمد بن حنبل گفته که من از او جز خیر سراغ ندارم و ابن ابی الحاتم گفته که « صَدُوقٌ صَالِحُ الحَدِیث » عبدالرحمن بن شریف راستگو و صالح الحدیث است . ابن حبان از این عبدالرحمن بن شریف در ثقات خود نقل کرده و ابن حجر در تقریب التهذیب گفته که راستگوست . در صفحه بعد می گوید ابن جوزی گفته که من ابن عقده را متهم می کنم چون ابن عقده رافضی بوده است و بعد می گوید اگر شما بخواهید ابن عقده را به اصل حدیث متهم کنید که یعنی این روایت را از خودش نقل کرده که این روایت قبل از وجود ابن عقده معروف بوده است ، چطور شما می گوئید که این روایت را جعل کرده است ؟ اینکه ربطی به اصل روایت ندارد و ثانیاً این روایت را غیر ابن عقده هم نقل کردند . بنابراین این روایت از این جهت هیچ مشکلی ندارد . دومین اشکال این است که گفتند ما روایت صحیح السند داریم که پیامبر گفتند « إِنَّ الشَّمسَ لَن تُحبَس عَلَی بَشَرٍ إِلاَّ لِیُوشَع بن نون » خورشید تنها برای یوشع بن نون گرفته شده ، پس چرا شما می گوئید که برای امیرالمؤمنین هم بوده است ؟؟؟ پاسخ : اولاً برفرض که اینکه شما می گوئید صحیح باشد و فقط برای یوشع باشد اولاً ممکن است که این روایت پیامبر اکرم قبل از ردّ الشمس برای امیرالمؤمنین بوده باشد ؟!! ثانیاً علماء اهل سنت قاعده ای دارند که اگر شخصی مطلبی را بصورت کلی بگوید این مطلب شامل خودش هم نمی شود ، عموم شامل خود متکلم نمی شود مثلا اهل سنت از پیامبر اکرم روایت دارند که شایسته نیست قومی که در آن ابوبکر است غیر از ابوبکر امام شود ( این روایت را اهل سنت دارند به شیعه هیچ ربطی ندارد !!! ) پس این شامل خود پیامبر هم نمی شود .صالحی شامی در این جا می گوید که طحاوی خودش جواب داده که در روایت آمده که حبس و نگهداری خورشید برای یوشع بوده است ولی ردّ الشمس برای افراد دیگری هم شده است .
بنابراین این اشکال هم وارد نیست . اشکال سوم : گفتند اضطراب در متن است، چرا که متن چند جور مختلف وارد شده است و باز صالحی شامی در صفحه بعد می گوید از اشکالاتی که به این روایت گرفتند اضطرابش است و قبلا گفتیم که اضطراب در روایت های ضعیف السند است ولی روایات صحیح السند تعارض ندارند ، شما روایت صحیح السند را با متن روایات ضعیف السند در تعارض انداختید و بعد هم می گوئید این روایت اشکال دارد !!! این اصلاً تعارض نیست . اشکال چهارم : می گویند که ما روایت داریم که در جنگ خندق نماز پیامبر و همه صحابه حتی امیرالمؤمنین قضاء شده است ، در پاسخ می گوئیم این به ما ربطی ندارد چرا که خود شما این روایت را نقل کردید و شیعه که این روایت را نقل نکرده است ، ما برای این قضیه اشکالی نداریم و اشکال به شیعه نیست و صالحی شامی در جواب گفته است که پیامبر در خندق صلاح ندیدند که دعا کنند ولی در اینجا صلاح دیدند و دعا کردند ، سند این روایت هم که صحیح است پس این اشکال هم باطل است . اشکال پنجم : ابن تیمیه می گوید که اسماء راوی این حدیث همراه با شوهرش در حبشه بوده است ، در پاسخ می گوئیم اولاً گفتیم که در روایت شیعه اسماء از خود حضرت علی علیه السلام نقل کرده است و دوماً حتی اگر اسماء نگوید که خودم بودم ، آقایان اهل سنت روایاتشان به عایشه همسر رسول خدا برمی گردد در حالی که عایشه اصلاً آنجا نبوده است ، اهل سنت که می گویند مرسل صحابی حجت است چرا که یا از پیامبر نقل میکند و یا از یک صحابی دیگر نقل می کند ، چطور ممکن است این را قبول کنند ولی روایت اسماء را قبول نکنند ؟!! جدای از این آقای صالحی شامی تصریح کرده است که در همان قضیه تقسیم غنائم خیبر بود که اینها رسیدند و در ایام خیبر بود که جعفر و همسرش از حبشه برگشتند و می گوید که این از توهمات ابن تیمیه است و خلافی در این نیست که جعفر در زمان خیبر از حبشه برگشت . اشکال ششم : ابن تیمیه می گوید شما می گوئید نماز حضرت علی قضاء شده است پس حضرت علی کار حرامی انجام داده است و حال اگر پیامبر خورشید را برگرداند که فائده ای ندارد . ما در پاسخ می گوئیم که در روایت ما شیعه ها که قضاء نبود بلکه گفته بودند که حضرت با اشاره نماز خواندند و پیامبر اکرم گفتند که می خواهی فضیلت را کامل درک کنی خورشید را هم برای تو برمی گردانم . اما نکته مهمی که در اینجا هست باید گفت که علماء اهل سنت در مقابل گروه اموی که می خواهند این روایت را زیر سؤال ببرند خوب دفاع کردند و صالحی شامی از منصفین اهل سنت است و اینجا این را قبول کرده است و گفته این حدیث صحیح است و پیامبر اکرم هم خواسته که خورشید برگردد و علی نمازش را بخواند ، آیا ما از پیامبر بیشتر می فهمیم ؟!! پیامبری که می گوید علی اینکار را بکن تا فائده ببری و اگر فائده نداشت پیامبر اینکار را نمی کردند ، آیا ابن تیمیه از پیامبر اکرم بیشتر می فهمد ؟!! اگر فائده ای نداشت پیامبر اکرم این دستور را نمیدادند . پس این اشکال هم بیجا بوده است . علاوه بر این آقای انصاری اندلسی در التذکرۀ بأحوال الموتی و أمور الآخرة ، صفحه 14 تصریح می کند و می گوید اگر این فائده ای نداشت خداوند آن را برنمی گرداند پس حتماً فائده داشته است . اشکال هفتم : این است که ابن تیمیه گفته که ابوحنیفه این روایت را رد کرده است و از منهاج السنۀ النبویۀ جلد 8 صفحه 197 این مطلب را نقل کرده که می گوید ابوحنیفه با محمد بن نعمان که از شیعیان بود مناظره کرد و پرسید که تو حدیث ردّ الشمس را از چه کسی نقل می کنید ؟ محمد بن نعمان گفت از غیر کسی که از او روایت ساریة جبل را نقل کردید نقل می کنم و مشکلی ندارد . ( اهل سنت روایت دارند که ابوبکر در مدینه فریاد کرد که یا ساریة جبل و او در شیراز و نهاوند و فارس بود و او هم صدا را شنید ) . ابن تیمیه می گوید نگاه کنید ابوحنیفه این روایت را قبول نداشته است ، ما در پاسخ می گوئیم که اولاً ابوحنیفه از جهت روایت ضعیف است یا قوی است ؟؟؟ در کتاب السلسلة الاحادیث الضعیفه و الموضوعه آقای البانی جلد 1 صفحه 457 شماره 1 تا 15 می گوید ابوحنیفه در حدیث ضعیف بوده است و قوی نبوده است و از جهت حفظ بخاری و مسلم و نسائی و ابن علی و دیگر ائمه حدیث او را تضعیف کردند و گفتند که ابوحنیفه ضعیف است . دوماً آقای ابن تیمیه ماجرای ابوحنیفه را از ابوالعباس ابن عقده نقل میکند ؟!! در ابتدا ابن تیمیه می گوید که ابن جوزی گفته است که ابن عقده ضعیف است و روایت را جعل کرده است ولی باز خودش در ردّ حدیث ردّ الشمس به ابن عقده استناد می کند ؟!!! سوماً خود ابن جوزی هم ابوحنیفه را ضعیف می داند ، چطور آن حرف ابن جوزی را می آورد که روایت ردّ الشمس جعلی است ولی این حرف ابن جوزی را که ابوحنیفه را تضعیف کرده است نمی آورد ؟!!! اینها تناقضاتی است که در کلام ابن تیمیه موجود است . اشکال هشتم : ابن تیمیه گفته این ماجرا اگر صورت گرفته باید خیلی نقل می کردند پس چرا کم نقل شده است ؟ در پاسخ می گوئیم که روایتی که چهار صحابی با بیش از 17 سند در کتب اهل سنت آمده است ، آیا کم است ؟!! ابن حزم در المحلی جلد 9 صفحه 7 می گوید روایتی داریم که چهار صحابی آن را نقل کردند این متواتر است و حق ندارید که با آن مخالفت کنید چون اگر چهار صحابی نقل کنند متواتر است . پس این اشکال هم برطرف شد و خودشان هم گفتند که انکار متواتر کفر است و کسی که متواتر را انکار کند کافر شده است .
الفتاوی الهندیة ـ جلد 2 ـ صفحه 265
فرض می گیریم که مشهور باشد و متواتر نباشد ، چون سیوطی در الدرة المنثورة فی الاحادیث المشهورة این روایت را نقل میکند و علماء اهل سنت گفتند که ما درباره منکر مشهور دو نظر داریم یک عده گفتند که منکر مشهور کافر است و یک عده هم گفتند که گمراه است . اولاً اگر روایت را متواتر بدانیم ابن تیمیه کافر است و اگر مشهور بدانیم ابن تیمیه گمراه است . اصلاً فرض می گیریم که این روایت نه متواتر است و نه مشهور است بلکه خبر واحد است و یک سند و دو سند صحیح که دارد و علماء اهل سنت گفتند که اگر یک حدیث واحد معتبر را رد کنید فاسق است .
نظم المتناثر من حدیث المتواتر لکتانی ـ جلد 1 ـ صفحه 159
اشکال نهم : می گوید یوشع بن نون برای جنگ نیاز داشت که خورشید برگردد ولی امیرالمؤمنین نیاز نداشت ، پس چرا رسول خدا اینکار را کردند ؟! در پاسخ میگ وئیم که این فضیلت بیشتر حضرت علی را ثابت می کند ، جایی که یوشع بن نون محتاج بوده است پس دعا می کند و خداوند هم دعای او را اجابت می کند ولی اینجا خداوند برای ارزش یک نماز امیرالمؤمنین با سند معتبر اهل سنت خورشید را برگردانده است .
اشکال دهم : آخرین اشکال تغییر در نظام هستی است که چگونه ممکن است در نظام هستی تغییر ایجاد شود ؟ در پاسخ می گوئیم که چگونه اگر برای یوشع بن نون در نظام هستی تغییر ایجاد شود مشکلی وجود ندارد ولی برای امیرالمؤمنین اشکال دارد ؟!! وقتی که ما ثابت کردیم برای یک پیامبر حرکت کرده است چه اشکالی دارد . سید بن طاووس در فرج المهموم صفحه 86 نقل کرده است که از امام صادق نقل شده است « قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَوْمٌ یَقُولُونَ النُّجُومُ أَصَحُّ مِنَ الرُّؤْیَا وَ ذَلِکَ کَانَتْ صَحِیحَةً حِینَ لَمْ یُرَدَّ الشَّمْسُ عَلَى یُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَلَمَّا رَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الشَّمْسَ عَلَیْهِمَا ضَلَّ فِیهِمَا عُلَمَاءُ النُّجُومِ فَمِنْهُمْ مُصِیبٌ وَ مِنْهُمْ مُخْطِئٌ » حساب و کتاب با ستاره دقیق تر از خواب و رویا است حضرت فرمودند این حرف تا قبل از اینکه خورشید برای یوشع و امیرالمؤمنین تغییر مکان بدهد صحیح بود ولی بعد از آن دیگر این گونه نیست و علماء نجوم دیگر نمی توانند درست تشخیص بدهند و برخی درست حساب می کنند و برخی اشتباه می کنند .

سؤال یکی از بینندگان:
از فرزندان حضرت علی علیه السلام چند نفر در جریان کربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند ؟ آیا ابوبکر و عمر و عثمان که از فرزندان امیرالمؤمنین بودند در کربلا حضور داشتند ؟

پاسخ آقای یزدانی:
آنکه مشهور است 72 نفر بودند و تمام شهداء کربلا حدود 142 نفر بودند اما اینکه ابوبکر و عمر و عثمان در بین آنها بودند مشکلی نداشته است و بارها و بارها پاسخ دادیم که ابوبکر که اصلاً اسم نیست بلکه کنیه است و اسمش محمد اصغر بوده است و عمر هم بوده است و عثمان هم که برادر حضرت عباس علیه السلام است که بارها جواب دادیم که چیزی را برای آنها ثابت نمی کند و آنکه برای ما مهم است روایت صحیح السند در کتاب صحیح مسلم است که امیرالمؤمنین نظر خود را واضح درباره اینها می گوید که « کَاذِباً قَادِراً خًائِناً عَاصِماً » که ابوبکر و عمر کاذب و خائن و گنه کار و قادر بودند و نام عمر را هم خلفیه دوم بر فرزند امیرالمؤمنین گذاشته است و خود حضرت چنین کاری نکردند که طبق نقل بلاذری در کتاب انصاب الاشراف جلد 1 صفحه 289 میگوید « وَ مَولِدُهُ فِی أَیَّامِ عُمَر فَعُمَر سَمَّاهُ بِأِسمِهِ » و ذهبی هم در سیر اعلام النبلاء جلد 4 صفحه 134 این را آورده است . درباره اسم عثمان هم خود امیرالمؤمنین فرمودند: « إِنَّمَا سَمَّیْتُهُ بِاسْمِ أَخِی عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ » من به خاطر عثمان بن مظعون اسم فرزندم را این گذاشتم .

سؤال یکی از بینندگان:
در کتاب کافی روایتی درباره آنچه که پیامبر اکرم از سینه ابوطالب شیر خورد و یکی از روات این کتاب علی ابن ابی حمزه است که می گوید متهم به کذب است و ملعون است اگر امکان دارد درباره این مطالب توضیح بدهید ؟

پاسخ آقای یزدانی:
بله این روایت شیر خوردن پیامبر اکرم از سینه ابوطالب را اینها تلاش می کنند که از کتب شیعه روایت کنند که این روایت در کافی جلد 1 صفحه 448 است که « مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْمُعَلَّى عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ...» کارشناس وهابی این روایت را از شیعه می خواند و می گفت که شیعه این روایت را قبول دارد ولی به پاورقی این روایت دقت نمی کرد که نوشته است علی ابن ابی حمزه « کَذَّابٌ مُتَّهَمٌ مَلعُونٌ » همین روایت را که روی آن مانور می داد در پاورقی این روایت را رد کردند چرا که علی بن ابی حمزه دروغگو و متهم و ملعون است و علاوه بر این سه نفر دیگر در این روایت است که ضعیف هستند که یکی علی بن محمد است و دیگری برادرش است و هر دو مجهول هستند و در هیچ کتابی از کتب شیعه از این راویان روایت نقل نشده است . همچنین درست ابن ابی منصور از واقفیه است و همه هم او را تضعیف کردند ، اینها روایتی که چهار نفر ضعیف دارد نشان می دهند و درباره آن مانور هم میدهند . علماء شیعه در طول تاریخ این روایت را نقل کردند مثلاً علامه مجلسی گفته که در سند این روایت جماعتی وجود دارد که نمی شود به آن اعتماد کرد . آقای خوئی و شهید ثانی و محقق اردبیلی و سید محمد عاملی و شیخ انصاری و ... این روایت را رد کردند . در روزنامه القبض کویت تاریخ 17 /11 /2006 عکسی است که فردی سریلانکایی سینه دارد و به بچه اش شیر می دهد ، اگر این مرد سینه دارد و می تواند به فرزند خود شیر می دهد آیا امکان ندارد که خداوند برای پیامبر اکرم چنین معجزه ای را قرار داده باشد ؟!! آیا اشکالی دارد ؟!!

سؤال یکی از بینندگان:
در الموتی جلد 1 صفحه 60 درباره خلیفه دوم نوشته که ایستاده بول می کرد و همچنین در سنن ترمذی جلد 1 صفحه 18 ، شخصی به شبکه کلمه تماس گرفت و به آقای هاشمی گفت که پیامبر هم ایستاده بول می کردند و گفت که در وسائل الشیعه هم آمده و وقتی که این مطلب را در کامپیوتر جستجو کرد دید که نوشته شده شیطان ایستاده بول می کرده و اینها را به پیامبر اکرم نسبت می داد ؟ من واقعاً از کلام این آقا خجالت می کشم که چگونه جرأت می کنند این حرف را بزنند ، اگر امکان دارد این مطلب را توضیح بدهید ؟

پاسخ آقای ابوالقاسمی:
ما خودمان هم گاهی شاهد بودیم که از کارشناس وهابی سؤال پرسیده شده ولی یاد نداشته که به آن پاسخ بدهد و همان زمان در کامیپوتر جستجو می کنند و آدرس اشتباه می دهند و به روایت دقت نمی کند که درباره چه چیزی گفته شده است و در کتب شیعه یک سند صحیح درباره اینکه پیامبر اکرم ایستاده بول کرده باشند نیامده است و تنها جائی که این روایت نقل شده است در کتاب الایذاء صفحه 58 فضل بن شاذان است که از اهل سنت این را نقل می کند . اما چرا این روایات را درباره پیامبر اکرم نقل کردند ؟ می گویند چون روایت داریم که ابوبکر و عمر ایستاده بول می کردند و برای این هم توجیهاتی داشتند که در کتب قدیمی خود مثل الاوسط ابن محزم نیشابوری جلد 1 صفحه 332 و سنن کبری بیهقی جلد 1 صفحه 102 حدیث 498 که از خلیفه دوم نقل کرده اگر شخصی ایستاده بول کند برای حفظ پشت او بهتر است !!! وهابیون که در شبکه های خود بول ایستاده را جستجو می کنند بهتر است که این عبارت را در کتب خود جستجو کنند تا ببینند که این کلام در چه جایی بکار رفته است .

سؤال یکی از بینندگان:
آیه « سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ » ( سوره معارج آیه 1 و 2 ) درباره چه کسی نازل شده است ؟

پاسخ آقای ابوالقاسمی:
در تفسیر ثعلبی جلد 5 صفحه 35 آمده است که « سُئِلَ سُفْیَانُ بْنُ عُیَیْنَةَ عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ فِیمَنْ نَزَلَتْ ؟ » از سفیان بن عیینه سؤال شد که این آیه درباره چه کسی نازل شده است ؟ « فَقَالَ لِلسَّائِلِ لَقَدْ سَأَلْتَنِی عَنْ مَسْأَلَةٍ مَا سَأَلَنِی عَنْهَا أَحَدٌ قَبْلَکَ » گفت راجع به مسأله ای از من پرسیدی که تا به حال هیچکس از من نپرسیده است و بعد روایتی را که از مکتب اهل بیت شنیده نقل می کند « حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ صلی الله علیه و آله و سلم قَالَ لَمَّا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِغَدِیرِ خُمٍّ نَادَى النَّاسَ فَاجْتَمَعُوا فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ » از امام صادق علیه السلام از پدرانشان نقل میکند که در روز غدیر خم پیامبر اکرم مردم را گفت که جمع شوید و گفت هر کسیکه من مولای او هستم علی مولای اوست « فَشَاعَ ذَلِکَ وَ طَارَ فِی الْبِلَادِ فَبَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَى نَاقَةٍ لَهُ حَتَّى أَتَى الْأَبْطَحَ فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ فَأَنَاخَهَا وَ عَقَلَهَا ثُمَّ أَتَى النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ هُوَ فِی مَلَإٍ مِنْ أَصْحَابِهِ » خبر بیبن همه مردم پخش شد و به حارث بن نعمان فهری رسید و سریع به ابطح رسید و شترش را خواباند و نزد پیامبر اکرم آمد و حضرت در بین اصحاب خود بودند و با اهانت به پیامبر گفت « فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَمَرْتَنَا عَنِ اللَّهِ أَنْ نَشْهَدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهُ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نُصَلِّیَ خَمْساً فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ وَ أَمَرْتَنَا بِالزَّکَاةِ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نَصُومَ شَهْراً فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نَحُجَّ الْبَیْتَ فَقَبِلْنَاهُ مِنْکَ » ای محمد ما را به اطاعت خداوند دعوت کردیم ما قبول کردیم و گفتی که من پیامبر شما هستم ما قبول کردیم و ما را به نماز و زکاۀ و روزه ماه رمضان و حج امر کردی و ما هم قبول کردیم « ثُمَّ لَمْ تَرْضَ بِهَذَا حَتَّى رَفَعْتَ بِضَبْعَیْ ابْنِ عَمِّکَ فَفَضَّلْتَهُ عَلَیْنَا وَ قُلْتَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ فَهَذَا شَیْ‏ءٌ مِنْکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ » به اینها راضی نشدی و حالا دست پسر برادرت را گرفتی و میگوئی که این ولی بر شماست آیا این از جانب توست یا از جانب خداوند است ؟ « فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنَّهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ فَوَلَّی الْحَارِثُ بْنُ النُّعْمَانِ إِلَى رَاحِلَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ مَا یَقُولُ مُحَمَّدٌ حَقّاً فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ » پیامبر اکرم فرمودند قسم به کسیکه جانم در دست اوست این فرمان خداوند است حارث گفت خدایا اگر اینکه پیامبر گفت راست است یا از آسمان سنگ بر سرم ببارد و یا اینکه بر من عذاب دردناکی نازل شود « فَمَا وَصَلَ إِلَیْهَا حَتَّى رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَسَقَطَ عَلَى هَامَتِهِ وَ خَرَجَ مِنْ دُبُرِهِ فَقَتَلَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ الْآیَة » هنوز حرفش تمام نشده بود که سنگی از آسمان نازل شد و از سرش داخل شد و از بدنش خارج شد پس به درک واصل شد و خداوند هم این آیه را نازل کرد .

سؤال یکی از بینندگان:
روایات ابوحنیفه چه مشکلی دارد ؟

پاسخ آقای ابوالقاسمی:
از بین روایات ابوحنیفه علماء اهل سنت فقط 17 روایت را صحیح دانستند و اگر کسی بخواهد به ابو حنیفه استدلال کند مشکل دارد، چرا که بیشتر روایات او جعلی و غلط است . ابوحنیفه شاگردی امام صادق علیه السلام را کرده است و می دانسته که روایت صحیح چیست و روایت باطل چیست و وقتی که سراغ علماء راوی خود می دید این روایت ها با آنچه که اهل بیت نقل کردند سازگاری و همخوانی ندارد و فقط 17 روایت او صحیح است .

سؤال یکی از بینندگان:
چه مسائلی بعد از رحلت پیامبر اکرم بوجود آمد که افرادی مانند معاویه و یزید لعنة الله علیه روی کار آمدند ؟

پاسخ آقای ابوالقاسمی:
طبیعی است که وقتی حق را از جایگاه خود و از اهل بیت بگیرند این گونه میشود و شکی نیست که در سقیفه بنی ساعده جنگ شده بود و ما بارها و بارها این روایت را خواندیم که عمر گفته است ما بر سر سعد بن بین عباده ریختیم و نزدیک بود که او را بکشیم « خَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَ الزُّبَیْرُ وَ مَنْ مَعَهُمَا » علی و زبیر و کسانی که با ایشان بودند مخالفت کردند . حداقل این است و بعد با روایت معتبر ابوبکر می گوید که ای کاش به خانه علی ابن ابیطالب هجوم نمی بردم . جالب است که در این جا بحثی به ایستاده بول کردن مربوط می شود که خوب است بدانید . گفتیم که ما شیعه روایت داریم که اگر کسی ایستاده بول کند مجنون می شود و یا جنّ در بدن او حلول می کند . سعد بن عباده را گفتیم که کشتند و قبلاً تصریح کردند که خالد بن ولید ، سعد را با تیر کشته است ولی بعد گفتند که این سعد را جن کشته است چرا که ایستاده بول می کرده است بعد عده ای گفتند که جنّ ها شکم سعد بن عباده را پاره کردند ولی تو با نیرنگ و حیله این را درست کردی . مشکل سعد این نبود که ایستاده بول کرده بلکه مشکل او این بود که با ابوبکر بیعت نکرده است . وقتی که حق کسی که خداوند به او داده از او بگیرند و به خانه او هجوم می برند مشخص است که اگر کسی مثل معاویه روی کار بیاید به خودش اجازه می دهد که شراب بخورد و بفروشد و بت بفروشد و صلیب به گردن آویزان کند و ... یزید هم نقل شده که بزرگان صحابه از فرزند خزیمه ذوالشهادین نقل کردند که یزید کسی بود که با بستگان درجه یک خود همبستر می شود و سگباز و میمونباز بود و ... از این بیشتر نباید توقع داشته باشیم و همین قدر در پاسخ به این سؤال کافی است .

پاسخ آقای یزدانی:
شخصی می گوید از امام علیه السلام سؤال کردیم که ایستاده بول کردن چگونه است حضرت فرمودند اشکالی ندارد . فرضاً که سند این روایت صحیح باشد که اینطور نیست ولی از ان طرف روایت داریم که اگر کسی ایستاده بول کند شهادت او پذیرفته نمی شود ، چرا از این روایت که در کتب شیعه آمده است استفاده نمی کنند ، اینکه گفته جایز است برای مردم عادی جایز است اما آیا برای پیامبر خدا هم جایز است ؟!! چنین پیامبری که چنین کاری بکند دیگر چه کسی به او اعتماد می کند !!! این روایت با مقام پیامبر سازگاری ندارد . اگر یکی از مولی های اهل سنت ایستاده بول کند آیا مردم پشت سر او نماز می خوانند ؟ درست است که کار حرامی نکرده است ولی این چیزها برای افراد مهم شایسته نیست.

آقای ابوالقاسمی:
در مناظره ای بین بهلول و عمر بن اتی عَدوِی از نوادگان خلیفه دوم صورت گرفته است که این عمر نزد خلیفه عباسی آمد و از بهلول سؤال کرد که ای بهلول ایمان را چه می دانی ؟ گفت امام من جعفر بن محمد الصادق علیه السلام فرمودند « وَ الْإِیمَانُ هُوَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوَارِحِ » ، گفت اینگونه که تو می گوئی پس ما در دنیا غیر از او صادقی نداریم ، بهلول گفت بله مثل او صادق نداریم ولی از شما می پرسم که شما می گوئید که خلیفه اول صدیق بوده است ، یعنی آیا غیر از او در دنیا صدیقی نبوده است ؟!! گفت این لقب برای او بوده است بهلول گفت در آیه قرآن آمده است که «وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ » ( سوره حدید آیه 19 ) کسانی که ایمان به خداوند و رسول خدا داشته باشند صدیق می شوند ، چرا فقط به او صدیق می گوئید ؟!! عمر از پاسخ به بهلول واماند . دوباره از بهلول پرسید که ای بهلول امام تو چه کسی است ؟ بهلول گفت که امام من کسی است که در دست او سنگ سخن بگوید و گرگ درنده با او سخن بگوید و در میان مردم خورشید برای او برگردد و کسی است که رسول خدا در مقابل مردم برای او ولایت را قرار بدهد . عمر به بهلول گفت که آیا تو رشید را خلیفه نمی دانی که چنین خصوصیاتی را گفتی ؟ بهلول خود را به دیوانگی زد و گفت یعنی تو اعتقاد داری که خلیفه رشید چنین خصوصیاتی ندارد ؟!! چرا به خلیفه اهانت می کنید . خلیفه که ناظر بود گفت خداوند به علی ابن ابیطالب عقل همه عقلاء را داده است و بعد گفت بهلول نظر تو درباره خلافت عباسیان در مقابل خلافت هاشمیان چیست ؟ بهلول گفت که دیوانه را به این حرف ها چکار است ؟!! یعنی در یک مناظره خیلی ساده حق را ثابت کرد ، در جلسه قبل گفتیم که نگاه به چهره علی علیه السلام عبادت است و خورشید برای ایشان برمی گردد و پیامبر اکرم در حدیث طیر فرمودند: « اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیَّ وَ إِلَیْکَ بَعْدِی یَأْکُلْ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ » و احمد بن حنبل و ابن حجر روایت نقل کردند که درباره هیچکدام از صحابه هیچ فضیلتی نیامده است مثل آنچه در شأن امیرالمؤمنین با سندهای معتبر آمده است . اگر واقعاً معتقدید که افضل افراد باید خلیفه شود به نظر شما افضل چه کسی است ؟!!
 
شبکه ولایت ؛ کارشناسان :
حجت الاسلام و المسلمین یزدانی
حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی